سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، دوست دارد به کارهای مباح عمل شود، همان گونه که دوست دارد به واجباتش عمل کنند .خداوند، مرا با دین راحت و آسان برانگیخت : دین ابراهیم . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :62
بازدید دیروز :16
کل بازدید :150416
تعداد کل یاداشته ها : 144
103/9/12
3:1 ص

یک روز گرم تابستان اگر دلت هوس راه رفتن درکوچه های گازار کرد .وبه خواهی به یاد تجدید خاطرهای نفرت شده قدیمی.قدمی بزنی. آهسته قدم برمیداری که شاید الاغ فلانی  ویا گوسفندان مش رحیم را رم ندی .آهسته راه میروی ولی هرچه ازاین کوچه به آن کوچه میروی ویواشکی سرک می کشی وازمحله پایین ردمی شوی ومحله تاجی مدها هم طی طریق میکنی هیج جنبندای نمی بینی ومی رسی به بالای ده .علمی تکیه بر تیر برق تو را به یاد قتلگاه می آورد.وبعد از چشم اندازی از خانه های نوسازی که در زمین قتلگاه بنا شده وسازنده های آنها می خواستند ادای خانه های شهری وویلایی را در بیاورند .به سمت خرمن ها سرازیر می شوی ودر ناباوری  بهت زده . متوجه می شوی که از خرمن ها اسمی هم باقی نمانده.شرمنده از دیدن  نیست ها .خود را درمیدان قلعه می بینی. خورشید به عمود آسمان رسیده وبرداغی کله کچلت می افزاید. پیرمردی را می بینی که از کوچه خودرا به خیابان سنگ فرش شده  میرساند. درهمان نگاه اول متوجه می شوی که نزدیک صلاة ظهر است .از دیدنش خوشحال می شوی وبا او همراه می شوی .کلامی گفته یا نگفته بااشکهای غلطان وصدای لرزان دست به دعا برمی دارد. که صدای الله اکبر موذن قدیمی روستا از بلند گو ی مسجد جامع همه را به نماز دعوت می کند. وارد حیاط مسجد می شوی ودر تکا پوی آب برای  وضو بر می آیی .صدای پیر زنی که وارد مسجد می شود تو را حواله سرکوچه می دهد آنجا شیر آب هست .همانجا که دارند وضو خانه برای مسجد درست می کنند. یک 10نفری آنجا کار می کردند برای مسجد ولی انگاراذان را برای همین پیرمرد گفته بودند. ای کاش از آن هزار نفری که شب کذشته مچشم شیشه ایشتری شام حسینیه بودند 10نفری هم مشتری مسجد بود. نماز ظهر را در مسجد می خوانی ودعا های آن پیر مرد صاحب دل را آمین می گویی.

چشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ای

چشم شیشه ایچشم شیشه ای

چشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ایچشم شیشه ای


92/11/4::: 7:58 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ اپوزیسیون =یعنی چه